تغییر در گفتمان اگر احتیاط کنیم و نگوییم که تغییر در همه چیز است حداقل به معنای تغییر در بسیاری از چیزهای یک جامعه است. آن قدر یک جامعه بر اثر تغییر گفتمان تغییر میکند که گویا جامعه زیر و رو شده است.
مفهوم گفتمان در یک تعریف فشرده یعنی آن «نظام معنایی» که افراد به واسطه آن به جهان خارج دسترسی پیدا می کنندو از طریق آن، جهان خارج و پدیدههای درون آن را درک میکنند و میفهمند. به همین لحاظ گفتمان در معنای اجتماعی، آن نظام معنایی مسلط و غالب بر جامعه است که سازنده و شکل دهنده به «دغدغهها»، «اولویتها»، «مطالبات» و «ترجیحات» عموم یا اکثریت مردم است. بنابراین فهم، نوع ارزیابی و داوری و چگونگی کنشها و واکنشهای مردم از پدیدهها و حوادث و مسایل مطرح جامعه از دریچه گفتمان یا آن نظام معنایی غالب صورت میگیرد.
تغییر در گفتمان اگر احتیاط کنیم و نگوییم که تغییر در همه چیز است حداقل به معنای تغییر در بسیاری از چیزهای یک جامعه است. آن قدر یک جامعه بر اثر تغییر گفتمان تغییر میکند که گویا جامعه زیر و رو شده است. چون با تغییر گفتمانها «ارزش های مادر» یا به تعبیری «ارزشهای پایه» یا «فرادستی»در یک جامعه تغییر میکند و با تغییر ارزشهای مادر ، «نظام ارزشی» یک جامعه دگرگون می شود و در نتیجه تغییر نظام ارزشی یک جامعه، ارزشها از نظر مفاهیم و پسند اجتماعی تغییر میکنند به صورتی که ارزشها ی مقبول و مطلوب اجتماعی به ضد ارزش و ضد ارزشهای اجتماعی به ارزشهای مطلوب و مقبول در جامعه تبدیل میشود و تغییر در نظام ارزشی به کلیت فضای اجتماعی تسری پیدا میکند.
در دهه اول انقلاب گفتمانی که بر جامعه حاکم است، گفتمانی است که «ارزشهای معنوی» در حکم ارزشهای پایه و مادر آن است و «ارزشهای مادی» در حکم ارزشهای نوع دوم است بنابراین از نظر اصالت و اهمیت و اولویت تابع ارزشهای پایه و مادر است. بنابراین ارزشهایی مانند فداکاری، ایثار، توجهات اخلاقی، مسئله معنویت و خودسازی معنوی و غیره، جزء مطلوبیتهای اجتماعی و کشش عمومی مردم برای تحقق این ارزشها در خودشان خیلی بالاست و صحنه دفاع مقدس هشت ساله بالاترین عرصه تبلور این ویژگیهاست.
با تغییر گفتمان در دوره سازندگی ارزشهای مادی و در رأسش «ثروت» تبدیل به ارزشهای پایه و ارزشهای معنوی به ارزشهای ثانویه تبدیل شد که تحت الشعاع ارزشهای مادی قرار گرفت و جامعه تقسیمبندی تازهای را به لحاظ اجتماعی تجربه کرد. طبقات ضعیف اقتصادی که بهرهمندی مادی کمتری داشتند به گروههای اجتماعی در حاشیه و با ارزش پایین اجتماعی تبدیل شدند و طبقات مرفه به دلیل برخورداری از ثروت و ارزشهای مادی به طبقات ارزشمند جامعه مبدل شدند و سبک زندگی آنها تبدیل به سبک زندگی الگو شد. بنابراین برخلاف دهه نخست مسابقه برای کسب ثروت، تجمل گرایی، زیاده روی و اسراف در مصرف به ارزش و ساده زیستی به ضدارزش تبدیل شد. این تغییر گفتمانی و تغییر ارزشی به صورتی بود که به تغییر در مفاهیم نیز منجر شد. مفهوم مستضعف که در گفتمان دهه نخست حاوی ارزشمندی بود به دلیل برتری ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی در دوره سازندگی دچار دگرگونی مفهومی شد و به واژه «آسیب پذیر» در گفتمان سازندگی ترجمه شد که دیگر واجد هیچ ارزشی نبود بلکه در حکم سربار جامعه تلقی میشد که باید برآنها منت گذاشت و به شکلی نیازهای اولیه آنها را تامین کرد. ادبیاتی که با ادبیات حضرت امام(ره) که انقلاب را متعلق به این طبقه می دانست تفاوتی بس شگرف داشت. به دلیل همین فضای گفتمانی سپری شده در دوره سازندگی بود که ،رهبری انقلاب در سال ۷۵ و در ورود به دهه سوم انقلاب اسلامی، شعار دهه سوم را «نوسازی معنوی» و «استقرار کامل عدالت» قرار دادند. دو موضوع اصلی که پایه های اصلی گفتمان انقلاب را میساخت و در گفتمان سازندگی کاملا به حاشیه رفته بود.
نسل جدید که با نسل اول انقلاب فاصله گرفته بود و تجربه انقلابی گری نداشت شاهد پررنگ شدن زندگی تجملی – مادی گرایی و لوکس گرایی بهعنوان ارزشهای جدید بود و اتفاقا از نظر ساختار جمعیتی بخش عظیمی از جامعه را تشکیل می داد . آنها کمتر زیربار زندگی سنتی می رفتند و شکاف اجتماعی و ارزشی ملموسی با طبقات سنتی ایجاد کرده بودند.
دولت در این دوره به وام های بین المللی روی آورد و ضرر و زیان ارزی زیادی را به کشور وارد کرد، در این دوره اختلاف طبقاتی بسیاری شکل گرفت و اصل سارندگی و اقتصاد آزاد محور توسعه قرار گرفته بود و توجهی به اقشار کم درآمد نمی شد تا آنجا که له شدن اقشار آسیب پذیر هم برای سازندگی امری مجاز و بلکه ضروری و لازم انگاشته میشد.
مولفه های اصلی حزب کارگزاران سازندگی که این گفتمان را نمایندگی می کند، میتوان اینگونه برشمرد:
جمعی بر این باورند که (روشنفکری قدرت طلب) منشأ اصلی پیدایش کارگزاران است. این دسته از روشنفکران رویکرد و نگاه خاصی به دولت و حکومت دارند که الزاماً ماهیت غیردینی دارد. چون از این نگاه دین امری فردی و غیراجتماعی است. بر همین اساس در مرامنامه این حزب از مباحث بنیادی چون ولایت فقیه یاد نمی شود.
از نظر سیاستهای داخلی دارای اهداف منسجم و شفافی نیستند. ایشان طرفدار مشارکت سیاسی و همه جانبه با مردم، تأکید بر تداوم روند سازندگی، طرفدار توسعه همراه با اعتدال، مخالف تنگ نظری و افراطی گری بودند و از نظر سیاستهای خارجی به باز بودن درهای ارتباطات به روی جهان، مشارکت فعالان در مجامع بین المللی، طرفدار رابطه با آمریکا و گسترش رابطه با اروپا، جذب سرمایه های خارجی و ... اعتقاد داشتند. این جریان حرکت به سوی رشد و توسعه اقتصادی را محور فعالیتهای اساسی خود می داند. مالکیت خصوصی، حذف یارانه ها، ادغام در بازار بین المللی، عمومی شدن اقتصاد پولی و ... از جمله سیاستهای کلی اقتصاد این طیف است. سیاستهای فرهنگی این حزب نیز عبارتند از: استقلال از مدرنیسم، تقویت نهادهای مردمی و غیردولتی در عرصه فرهنگ، کاهش تدریجی دین در جامعه، و ...
درعین حال نباید از انصاف دور داشت که کارگزاران سازندگی در سازندگی کشور، آن هم پس از 8 سال جنگ ویرانگر نقش به سزایی داشتند. به علاوه «بازتر شدن فضای فرهنگی- سیاسی جامعه» و «تنش زدایی در عرصه بین الملل»را باید از جمله خدمات قابل تقدیر کارگزاران برشمرد.
آسيب اصلي گفتمان 8 ساله سازندگي و توسعه، غفلت از ارزش ها و آرمان هاي متعالي انقلاب و نظام اسلامي بود. امري كه نتيجه طبيعي نگاه و تفكر تكنوكرات مآبانه كارگزاران و مسئولان امر در جريان كشور داري و انجام امور زير بنايي بوده است. مقام معظم رهبري در تبيين اين امر، با تمثيل نظام اسلامي به يك انسان نوجوان كه براي خلقت او يك هدف متعالي در نظر گرفته شده است، نياز هاي مادي اين انسان (همچون خوراك، ورزش، تفريح و ... ) را اجزاء لازم براي پيشرفت او مي داند به شرطي كه هدف اصلي از اين امور فراموش نشود و در نتيجه هر نوع تامين نيازي كه مانع رسيدن او به اهداف عالي خلقت خود شود را بر ضرر و خلاف مصلحت او بر مي شمرد.
«بعضيها وقتى كه راجع به توسعه و سازندگى حرف زده مىشود، مىگويند: سراغ ارزشهابرويد. كأنّه مسأله سازندگى و توسعه مادّى و اقتصادى كشور، در درجه كمى از اهميت قرار دارد. اين طور از ارزشها اسم آورده مىشود كه گويا مسأله ساختن كشور، در درجه بعد قرار دارد و اهميتى ندارد. نقطه مقابل، وقتى كه صحبت از ارزشها مىشود، بعضی مىگويند: ما بايستى مملكت را بسازيم. اگر مملكت ساخته نشود، ارزشها را نمىتوانيم در دنيا معرفى كنيم. اين دو حرف، هر دو درست است؛ يعنى هيچ يك از اين دو حرف، درواقع ردّ حرف ديگرى نيست. كشور بايد از تمام ابعاد مختلف، ساخته شود. يعنى شما هركدام، متصدّى بخشى از بخشهاى كشور هستيد، تلاش زيادى هم مىكنيد و اين تلاشها،بايستى باز هم حتّى مضاعف شود و انشاءاللَّه با قوّت و قدرت، اين حركتهايى كه شماشروع كردهايد و بعضاً به نتايج خوبى هم رسيده است، به نتايج نهايى برسد؛ ليكن درتمام اين مراحل، بايستى آن ارزشهاى معنوى در نظر باشد؛ كه اگر نباشد، آن وقت اين سازندگى، به آن مقصودی كه شما از آن داريد، نخواهد رسيد و نخواهد توانست آن نظام الهى و قدرت سازندگی اسلام و دين و قدرت اداره يك ملت و يك كشور به وسيله احكام الهى را معرفى كند ونشان دهد.»