در انتخابات دوم خرداد 1376، جناح چپ کشور به همراه چند حزب و گروه دیگر مثل کارگزاران و سازندگی توانستن پیروز شود، تا در چارچوب نظام اسلامی به برقراری جامعهی مدنی، قانون مداری و ادارهی جامعه بپردازد. به نظر میرسد تا زمانی که قرار چنین بود، حرکت دوم خردادیها رو به جلو بود و حمایت مردمی از آن استمرار داشت، اما از زمانی که تفکر و گرایشی برای اصلاح طلبی و تجدیدنظرخواهی تلاش کرد براین جریان حاکم شود و در مفاهیم دوم خردادی ایراد، ابهام و افراط گرایی مشاهده و برنامههایی برای گذر از قانون اساسی و همسویی با مخالفان نظام پیدا شد، شک و تردید در اصلاح طلبی از سوی جناح های مقابل و بخش هایی از دوم خرداد ایجاد گردید و بازی سیاسی جای خود را به برخورد، مقابله و تنش داد.
تجدیدنظرطلبان، گروهی از فعالان سیاسی و نخبگان فکری بودند که با گذشت زمان نسبت به مبانی فکری و ارزشهای اصلی نظام جمهوری اسلامی دچار تردید شده و با طرح گذر از انقلاب و قانون اساسی به دنبال تغییر در ساختارها و بنیادهای نظام به شکل دموکراتیک و آرام بودند. آنها که عموما سابقهی چپگرایی و فعالیت سیاسی داشتند با دگردیسی فکری و گردش به راست، تلاش کردند گفتمان اصلاح طلبی را برای تحقق لیبرالیسم در جامعه غالب کنند.
در این گفتمان اصلاحات هدف گذاری بر این مبانی بود که حقوق بشر و دموکراسی غربی در قالب مدل نوگرایی دینی بنیانگذاری شود، این گفتمان که عمدتا از برخی حلقههای مطالعاتی مثل محفل کیان برآمده و یا پیرو مباحث فکری و سیاسی ملی- مذهبی ها بودند، مفاهیم مطرح شده همچون جامعهی مدنی، مردم سالاری و تساهل و تسامح را بر اساس بسترها و معانی غربی و لیبرالی آن تعریف میکردند. "از نگاه این گفتمان، ایرانیها باید این مفاهیم را با معانی غربی آن بپذیرند و یا به طور کامل آنها را رد کنند"[محمدمجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، ج1، طرح نو] راههای بینابین بر این اساس چیزی جز تقلیل مفاهیم ایرانی و دینی کردن آنها نخواهد بود، چرا که مفاهیم جدید نه ریشه و مبنایی در متون دینی دارند و نه اضافه کردن پسوند اسلامی یا دینی میتواند آنها را دینی کند. نتیجه آنکه باید این مفاهیم را بر پایهی نوگرایی دینی و ایجاد تغییرات اساسی در دین بناکرد.
اتخاذ این راه از نظر سیاسی عمدتا بدان جهت بود که گفتمان لیبرالیزم لائیک به عنوان متصدی تحقق جامعهی لیبرال، تحت تاثیر پیروزی انقلاب اسلامی منزوی و توانایی مطرح شدن و جذب مخاطب و تاثیرگذاری در جامعه از آن سلب شده بود. در دورهی هشت سالهی جنگ تحمیلی شرایط برای پیگیری اهداف سیاسی این تفکر وجود نداشت. دورهی سازندگی که کشور مشغول بازسازی بنیادهای اقتصادی خود بود، نقطهی عطفی برای دگردیسی چپ گرایان انقلابی و ائتلاف آنها با لیبرال های دینی بود. افراد این جریان که در محافلی همچون کیان و مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری با تفکرات لیبرالی و با عناوین نوگرایی دینی جمع شده بودند، راه استقرار مردم سالاری و دموکراسی در جامعهی ایران را در توسعهی سیاسی و اجتماعی و جدا کردن دین از زندگی اجتماعی با اجتهاد پویا در اصول و فروع دینی میدیدند. [عیرضاعلوی تبار، لوازم نظری استقرار مردم سالاری دینی در جامعه، مجله آفتاب، شماره 22]
پیروزی جناح چپ سیاسی در انتخابات دوم خرداد 1376 فرصتی برای مطرح شدن گفتمان توسعهی سیاسی و لیبرالی در ایران فراهم آورد. در حالی که جناح پیروز انتخابات ، جبههی دوم خرداد را بعد از پیروزی تشکیل داده بود. [مصطفی تاجزاده، مجله آفتاب، شماره 22] طیفی از افراط گرایان این جبهه، که با نوگرایان دینی ارتباط تنگاتنگی داشتند، باتشکیل جبههی دیگری با عنوان اصلاح طلبی به سوی تجدید نظرطلبی گرایش پیدا کردند. آنها راه غلبه و حاکمیت خود را در عقب راندن مخالفان، تسخیر پایگاههای قدرت و تغییر ذهنیت اجتماعی و سیاسی جامعه با مطبوعاتی انقلابی و تاکتیک های سیاسی میدانستند. نویسندگان حلقههای محفلی، سکولارها و مخالفان نظام به همراه تازهواردهایی که در پرتو شرایط پیش آمده دنبال مقام و مال میگشتند، گرداننده و نویسندهی روزنامه های اصلاح طلب شدند تا افکار و خواسته های گفتمان اصلاحات را در جامعه گسترش داده و آن را به گفتمان غالب جامعه تبدیل کنند.
در این جا به صورت گذرا چند مورد از مبانی نظری این جریان اشاره میکنیم:
- نوگرایی دینی به گونهای که دین را به صورتی عرضه کردند، که در آن اهداف دینی به لیبرالیسم و سکولاریسم همانند شده و آن مفاهیم را به جای دین معرفی کردند. هم چنین انسان شناسی جدیدی را بر این پایه بنا کردند که دین هم مانند حقوق انسانی دیگر قابل پذیرش و یا رد کردن میباشد و عقل بشری انتخاب میکند که کدام راه برایش بهتر است. ایشان به این باور رسیده بودند که گزارههای دینی چون حوزهی شریعت، احکام عملی و فقه در تقابل با تمدن جدید است پس باید تغییر یابد و یا کنار گذاشته شود، زیرا دستاوردهای تمدن جدید عرف و سیرهی عقلانی زمانه را معرفی کرده است. توجه این افراد به دین مانند یک جز کوچک از سنت و فرهنگ بوده که در راستای بسط مدرنیته باید به گونه ای از آن گذر کنند.
- مبانی معرفت شناختی را برپایهی پلورالیسم و هرمنوتیک قرار دادند بدین معنا که متنوع و متکثر بودن فهم متون دینی سبب می شود که راههای گوناگون انتخاب شود که همه اش صحیح است!!!
- وحی را در ردیف تجارب بشری معرفی کردند و اصول و متون قطعی دین را هم در ردیف معارف بشری.
- سکولاریزاسیون به معنای پروسه و فرآیندی میباشد که طی آن به عرفی سازی، قداست زدایی، خصوصی و بشری و ابزاری کردن دین میپردازد، سکولاریسم به دنبال این جهانی ساختن در مقابل آخرت گرایی میباشد. در حوزهی فرهنگ سکولاریسم، تعدد و تنوع دینی و تساهل و تسامح بشری و کاهش حضور دین و مظاهر آن در متن زندگی، فرهنگ، هنر و آموزش را مطرح میکند و با خصوصی و شخصی تلقی کردن اعتقادها و باورها افراد به امکان سنجش، مقایسه و انتخاب ادیان و مذاهب دسترسی پیدا میکنند.
- ایدئولوژی زدایی به این معنا که ایدئولوژی از نظرنوگرایان دینی افراد را وادار به پذیرش عقایدی خاص میکرد به آزادی آنها که لازمهی رشد و کمالشان بود خدشه وارد میآورد و در مقابل آزادی لیبرالیستی قرار میگرفت. این ایدئولوژی زدایی در جهت حذف دین از صحنهی اجتماع و عمل است. بر اساس این نگرش، اگر فقه دینی در جامعه برجسته شود دین ایدئولوژیک میشود.
- دموکراسی سکولار را جایگزین دموکراسی دینی کردن که با حذف ولایت فقیه و با تشریفاتی کردنش پیگیری میشد.
- حذف روحانیت توسط هجمههای سنگین و با این باور که نباید فقه و دین در امور اجتماعی وارد شوند که با تردید و تشکیک در اصول اعتقادی دینی و ایجاد شبهه نسبت به مهدویت و معرفی روحانیت به عنوان عوام و عوام زدگان و تهمت زدن به علمای دینی عملی میشد.
در ادامه این نوشتار در قسمت بعد به بررسی علل روی کارآمدن گفتمان اصلاحات
و جنبههای دیگر این گفتمان میپردازیم...