loading...
بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز الیگودرز
محمد حسین اقاخانی بازدید : 9 شنبه 01 شهریور 1393 نظرات (0)

 

ب) روساخت:
مکتب اُشو هرگز به صورت نظام‌مند نبوده است اما می‌توان از سخنان او اصولی را استخراج کرد و بر اساس آن تحلیلی نوشت. در اینجا کاستی‌های اندیشه اُشو در مقایسه با معیارهای عقل و وحی آشکار می‌شود.

1) عشق زمینی یا آسمانی:
عشق از نظر اُشو شوق فراوان درونی برای یکی شدن با کل است. وی هم‌چنین معتقد است عشق هدف خاصی ندارد اما اثر شگفتی بر انسان می‌گذارد. وی چهار مرحله را برای عشق‌ورزی بر می‌شمرد: مرحله اول) حضور در لحظه؛ در زمان حال عشق بورزیم نه در آینده و گذشته. مرحله دوم) تبدیل سموم وجود به شهد؛ برای رسیدن به این موضوع فقط باید صبر کرد. مرحله سوم) تقسیم کردن خوبی‌ها و نگه داشتن غم در وجود خود. مرحله چهارم) هیچ بودن و خود را ندیدن. در حالی‌که مهم‌ترین اوصاف عشق از نظر عارف مسلمان به شرح زیر است: 1. عشق امری بشری نیست بلکه از اوصاف الهی است و قدرت ویژه‌ای دارد به همین علت با دیگر امور دنیایی قابل مقایسه نیست. 2. قدرت عشق ناممکن را ممکن می‌سازد و و کسی که عاشق شود به صورت کلی متحول می‌شود. 3. عاشق شدن به این معنی است که عاشق باید برای همیشه از آسایش خداحافظی کند. 4. همان‌طور که عشق سرکش است عاشق باید صبور و شکیبا باشد. 5. مهم‌ترین نشان عشق از خود برخاستن است و عاشق باید اوصاف بشری را به یک سو نهد و عشق را مقدمه فنای ذاتی بداند. این سرمستی انسان را از قید خودبینی رها می‌کند و به حیات متعالی می‌رساند. 6. عشق با مرگ همراه است ، اما نه یک‌باره مردن؛ بلکه عاشق در هر لحظه می‌میرد و دوباره از نو متولد می‌شود. 7. عارف از عشق جان می‌گیرد نه از آب و غذا. هم‌چنین اگر ذره‌ای از عشق بر وجود کسی بنشیند در دم او را متحول می‌کند. 8. عشق یک قبله‌گاه واحد دارد و آنچه مردم به خیالی به آن دل خوش می‌کنند هوس است. پس عاشق به هیچ چیز غیر از خدا دل نمی‌بندد.

2) هدف زندگی و شادی:
زندگی از نظر اشو فقط یک هدف دارد و آن هم شادی است. اما در قرآن به آیاتی برمی خوریم که هدف خلقت انسان را بندگی خدا معرفی می کنند. اما چیزی که مهم است این است که پرستش ما نفعی به خالق نمی رساند بلکه تمام نفعش برای خود ماست.
شادمانی هم در نگاه اسلام دو نوع دارد : مثبت و منفی. شادمانی مثبت شامل مواردی نظیر بخشندگی است که از رهگذر آن انسان به شادی حقیقی می رسد. موارد شادی منفی هم که در سنت استدراج و مواردی این چنینی مطرح شده است..
از نگاه فلسفی - عرفانی به شادی هم عارفان و متفکران متفاوتی به واکاوی ابعاد شادی پرداخته اند برای مثال بوعلی عرفان را با بهجت و سرور آغاز می‌کند و نقطه مقابل آن را الم می‌داند. لذت و شادی دو حالت همراه همدیگر هستند و الم و غم هم به دنبال هم می‌آیند. پس در نتیجه هرچه خیر و ادراک آن بالاتر باشد شادی هم بیشتر است. بوعلی می‌گوید شادترین موجود خداست زیرا بالاترین کمال و ادراک نزد خداوند است.

3) مراقبه:
مراقبه از نظر اشو حالتی است برای خالی شدن از ذهن و نفس برای رسیدن به آگاهی واقعی. در دیدگاه اشو هر شخصی که به مراقبه بپردازد آسمانی می شود. وی شیوه‌های جدیدی را برای مراقبه ارائه می کند نظیر : مراقبه بی نظم و ... اما مراقبه در اسلام با عنوان برنامه روزانه عارف مطرح است و به معنای مراقبت از اعمال در طول روز است که در نهایت در کنار مراحل دیگر به معنای اصلی خود دست می‌یابد.

4) تناسخ موهوم است:
تناسخ از اصولی است که با وجود معاد در تضاد است. به اعتقاد هندوها روح انسان پیاپی از کالبدی به کالبد دیگر می رود و این سلسله به صورت دائمی ادامه دارد. با توجه به اعتقاد آنها روح در زمان مرگ هر کالبد تا زمان ورود به کالبد جدید دچار یک سرگردانی مداوم است. برخی فلاسفه اسلامی نظیر ابن سینا و ملاصدرا این اصل را مورد واکاوی قرار داده اند و بلا استثنا باطل دانسته‌اند.

5) فلسفه:
اُشو معتقد است فیلسوفان خیلی فکر می کنند و عمر خود را هدر می دهند بدون این که مطلقا کاری انجام دهند. اما اگر به مسئله ضرورت تفکرات فلسفی برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین و درک رازهای انسانیت بنگریم، خواهیم دید که خود اشو هم علی رغم این مخالفت ها در باطن امر یک فیلسوف است.

6) ستیزه جویی با همه چیز:
یکی از ویژگی‌های برجسته آیین اشو عصیان گری است. او به پیروانش فرمان قیام علیه هر چیزی را می‌دهد. و این عصیان‌ها را بزرگ‌ترین تحول می‌داند. برخی از نمونه‌های ستیزه جویی اشو را در نگاه اُشو به خدا و ترویج سکس و نفی مسائلی چون علم و تکنولوژی، قانون، ازدواج، مرزها، معابد و جواز بت پرستی، زهد، توبه، زیارت، الگو، تقدیر، مذهب و شریعت مشاهده کرد.

نتیجه گیری: امروزه آیین‌های جدیدی به وجود آمده اند که سعی دارند با محور قرار دادن معنویت و امور فوق طبیعی جریانی راز آمیز را تحویل دیگران بدهند. نگارنده قصد این را ندارد که بگوید همه این سردمداران فریب کار هستند اما در عمل نتیجه کارشان همین است. در اینجا با بر شمردن تفاوت‌های عرفان‌های آشکار با عرفان‌های دروغین نتیجه بحث روشن می‌شود:

1) صاحبان این عرفان‌ها احکام دین را دست و پا گیر می‌دانند در حالیکه شاید خودشان برای پیروان خود ریاضت‌های سخت تری طراحی کنند اما در کل خودشان را ملزم به انجام تکالیف دینی نمی بینند. هم‌چنین ممکن است در پیروان یک دین حقیقی هم افراد مقدس مآب فقط به ظاهر دین معتقد باشند که این هم نادرست است چون دین توجه به ظاهر و باطن را با یکدیگر می‌خواهد.
2) معنویت‌های نو ظهور در صدد بر طرف کردن نیاز‌های مادی افرادند در حالیکه شاید این نیاز‌های از راهی دیگر هم تایید شود و این دلیلی بر صحت آموزه‌های آنان نمی شود. دوم هم اینکه خیلی از این نیاز‌های مادی که برطرف می‌شوند به جای اثر مطلوب اثر مهلک می‌گذراندولذا در عرفان راستین باید رد پای خدا را دید.
3) ادیان نو ظهور اغلب ترکیبی از ادیان مختلف هستند که این بزرگترین ضعف آنهاست و می‌تواند شخص را به جای جذب نستب به همه ادیان سست کند در حالیکه هویت عرفان‌های راستین کاملا اصیل و مستقل است. عرفان راستین با هدف قرب به خدا شکل می‌گیرد اما عرفان‌های بی اصالت راهی برای ساخت دنیاست و تعالیمی خرافی و بعضا مستهجن را جایگزین معارف ناب می‌کند. آنها ناکامی و یأس را نصیب بشر می‌کنند در حالیکه نجات بشر در گرو نزدیکی به خداست.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 79
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 59
  • بازدید ماه : 120
  • بازدید سال : 421
  • بازدید کلی : 2,015