دیدگاههای اُشو:
1) اُشو و نفی ادیان: با اینکه پدر و مادر اُشو افرادی مذهبی بودند اما اُشو گرایش به هیچ مذهبی نداشت. او یکی از جملات حضرت مسیح را به سخره میگیرد و دیدگاه ایشان را در مورد مذموم بودن مال و ثروت رد میکند در حالی که منظور حضرت عیسی طمع و انگیزه نادرست برای کسب مال است.
2) ادیان و نفی آزادی: اُشو میگوید ادیان آزادی افراد را سلب کرده اند و کارشان سرکوب است و نمی گذارند مردم طبیعی باشند. ادیان قصد فلج کردن مردم را دارند چون کنترل شخص فلج راحت تر است و به این نکته توجه نمی کند که رسیدن به هر کمالی، رعایت بایدها و نبایدهایی را می طلبد. او با هدفگذاری و برنامه ریزی مخالف است در حالی که اقدامات خود او هم نوعی هدفگذاری است. اُشو ملی گرایی را نفی میکند و تمام دستاوردهای بشری را نادیده میگیرد.
3) مخالفت ادیان با لذت و شادی: اُشو به دلیل تمایلات خانوادهاش فکر میکند که ادیان با شادی مخالفند. او میگوید کتاب های مقدس را بسوزانید زیرا درک شما با درک آورنده آن متفاوت است. وی معتقد است مسیحیت نخستین دینی بود که گفت جنگ میتواند مقدس هم باشد. اُشو در زمانی دیگر واقعیتها را نادیده نمیگیرد و جنگ را ناگزیر میداند. این تناقض گویی های اُشو در این موارد نشان دهنده این است که او از ادیان دیگر اطلاعات چندانی ندارد.
4) نفی ذهن: اُشو تلاش میکند با تکیه بر تعالیم یوگا به افکار خود قوت بخشد. او معتقد است بزرگترین مانع یوگی در نفس کسی تاثرات ذهنی ضمیر ناخوداگاه اوست.
5) عشق: یکی از مهمترین آموزه های او عشق است. اُشو معتقد است عشق با ازدواج از بین میرود و ازدواج وسیله ایست برای فرار از تغییر. موانع عشق تمام عیار از نظر اُشو؛ توهم آشنایی با عشق، ذهن و منطق و حساب و کتاب، حسادت، میل تملک و سلطه طلبی، نفرت و خشم، هدفی را از عشق ورزیدن دنبال کردن، محدوده عشق ورزی، ایدئولوژی و مقدس مآبی هستند. او عشق را اینگونه تعریف میکند: «عشق شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل است ؛ منشأ عشق جدایی است ؛ ما از منشأ خود جدا شده ایم و این جدایی است که در ما این اشتیاق را برای بازگشت به وجود آورده است. » اُشو چهار مرحله را برای عشق در نظر میگیرد: در حال زندگی کند، سم نفرت و خشم و.... را کنار بگذارد، خوبیها را با دیگران تقسیم کند، اینکه هیچ باشی و فکر کنی که اصلا نیستی.
6) صوفی گری: یکی از منابع اُشو برای صوفی گری تصوف اسلامی است. کلمه تصوف امروزه به معنای اعتقاد به آیین صوفی گری است ؛ اما برای اصلِ معنای واژه تصوف ده معنادارد که یکی از رایج ترین آنها به معنای پشم ذکر شده که به معنای جامه مورد استفاده صوفیان است و بدین جهت صوفی یعنی پشمینه پوش. اُشو میگوید کلمه صوفی از لحاظ زبان شناسی قابل تعریف نیست. اُشو در جایی گفته که کسی به این سوال که چرا صوفی پشمینه میپوشد جواب نداده است. اما اینطور که معلوم است یا اطلاع دقیقی از تصوف ندارد یا ادعایی نادرست را مطرح کرده است. نکته دیگر هم اینست که اُشو گفته پشم برای اشاره به حیوان است در حالیکه که حیواناتی که صوفیان برای اشاره به سلوک از آنها بهره میگیرند پرندگان، ماهیها و مارها هستند و اتفاقا باید گفت حیوانات روی زمین نمادی برای دنیا هستند چون در اصطلاحات صوفی زمین نماد دنیا و آسمان نماد عالم غیب است.
7) مراقبه: مراقبه در یوگا با مراقبه در تصوف فرق دارد. مراقبه یکی از هشت اصل سلوک در یوگا است و آن یک حالت بی حسی است که به تنهایی ختم میشود. مراقبه حالتی است که موجب میشود شخص از شناختی یکپارچه و واحد برخوردار شود. در این حالت این شناخت یکپارچه تفکر پنهان، اتحادی با شیء مورد مراقبه برقرار میکند که یوگی به کنه شیء پی میبرد و ذهنش با آن متحد میشود. اما مفهوم مراقبه در نظر صوفیان پاسداری از اعمال و کردار و رفتار خویش است. مراقبه مورد نظر اُشو همان مراقبه در یوگاست و او میگوید مراقبه آگاهی است. او بر این باور است که مراقبه تسلیم است نه تقاضا. مراقبه تن دادن به مسیری است که هستی میخواهد انسان در مسیر آن قرار بگیرد. اُشو میگوید مراقبه مسیر و آماده سازی و عشق هدف است. اُشو یک نوع مراقبه را تحت عنوان مراقبه پویا مطرح میکند که پنج مرحله به ترتیب زیر دارد : ده دقیقه تند و ژرف از راه بینی نفس کشیدن (این کار آنان را در مرزی بین حیات و مرگ قرار میدهد) پاک سازی و بیرون ریزی، در این مرحله هر کس کاری میکند ؛ میرقصد، میخندد و...، در این مرحله ده دقیقه هوهو میکشند و بالا و پایین میپرند به نحوی که این هو به ژرفای مرکز جنسیتان منتقل شود، گام چهارم پرش است ؛یعنی فرد باید حدود 15دقیقه بی حرکت بماند، مرحله شکر و سپاسگزاری.
8) مبارزه با نفس: اُشو معتقد است نفس سه حالت دارد و بر مبنای هر کدام از این حالات سه گروه مردم وجود دارند که همه خفته اند اما خفتگان متفاوت. دسته اول کینه ورزها هستند که در پرخاشگری و جاه طلبی در خواب اند. مائو و استالین در این دسته هستند. خاصیت خوبشان رو راست بودن است و اگر جهت آنها تغییر کند و خشمشان به سوختی برای تغییر درونی تبدیل شود، خیلی راحت میتوانند به یک بودا تبدیل شوند. دسته دوم حیلهگرها هستند نظیر کشیشها و سیاستمداران. آنها بر چهره نقاب دارند و فرمانبردار جامعه هستند و همین موجب احترامشان است. سومین گروه جادوگران هستند. آنها نه کینه ورزند نه حیله گر. آنها زندگی را یک چرخ رفتاری ثابت میدانند و منسک گرا هستند.